سعیید ....
می خنده و میگه میــــثــــــم داغــــــونـــــــی !!!!!
داره داد می زنه !


آخه من که می خندیدم پس چطور حالم و فهمیدی ....


تابلو ام نه سعیید ؟
تو درست میگی
همیشه واقعیت و گفتی

 

+المیرای من،نفسم،عشقم...المیرا چرا بهم فکر نمیکنی شاید عاشقم بشی خدارو چی دیدی

شاید ما مال هم باشیم....

فندقم من بدون تو هیچم.پرنسسم خسته شدم انقد رویا پردازی کردم جوجوی من اخه خانومی

من فقط تو رویاهام دارمت چرا بهم اجازه نمیدی تو واقعیت دستات توی دستام باشه.المیرا فکرکن

من دومادشم تو عروس خیلی عروسک میشی توی یه لباس سفید تورتوری دستاتو بگیرم بگم :المیرا

دیگه شدی ملکه من دیگه مال خودمی همه چیزم تویی،همه ی زندگیم فقط فقط تویی.من فقط به عشق

تو دارم درس میخونم.به عشق تو شب میخوابم و صبح بیدار میشم....تازه یه چیزدیگه الان پیش مامانم دیگه نمیگم

المیرا میگم خانومم دیروز رفته بودیم بیرون مامانم میخواست ساعت بخره برای تو هم یه ساعت انتخاب کردیم

قرار برای روزولنتاین برات بخرم اما نمیدونم چه جوری بهت بدم عروسکم مامانم گفتش بدم به ندا بهت بده

اول گفتم نه دوست دارم خودم بدمش به خانومیم بعد میدونی مامانم چی گفت؟گفت:عروسم فعلا نمی تونه

ببیندت بده ندا بهش بده بعدن اگه قبول کردباهات دوست بشه اون موقع براش یه چیزی بخر خودت بهش بده

وای نمیدونی وقتی گفت عروسم داشتم بال درمی اوردم

 

المیراعاشـــــــقـــــــــتم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ جمعه 15 دی 1391برچسب:,ساعت 17:9 نويسنده ali |